تحلیل عناصر داستانی کتابِ زمین سوخته اثر احمد محمود
مقدمه
احمد محمود، یکی از رمان نویسان معاصر است که با توجه به محیط جغرافیایی محل زندگیاش جنگ و حوادث آن را از نزدیک لمس کرده است. او سعی در بیان مشکلات و در به دریهای مردم جنگ زده دارد.
میدانیم یک رمان نویس برجسته با به کارگیری همه عوامل و عناصر داستانی و استفاده بهینه از هر کدام، اثر خویش را پدید میآورد. اگر اصول و فنون داستاننویسی در یک اثر، خوب رعایت نشود آن اثر، اثر برجستهای نخواهد بود. در کشورهایی که خاستگاه اصلی داستان و رماناند، آموزش داستاننویسی بر پایه تأکید و به کارگیری همین اصول و عناصر داستانی انجام میشود.
در داستاننویسی امروزی اینگونه نیست که همه اصول و عناصر داستانی حذف گردند؛ بلکه اگر یک عنصر داستانی مثل«پیرنگ» مورد کم توجهی قرار گیرد، عنصر داستانی دیگری مثل «لحن» یا «فضا» به جای آن مینشیند و خلاء ناشی از آن را پر میکند. از سوی دیگر باید توجه داشت که نقد و بررسی یک داستان و رمان، نیازمند شناخت عناصر و عوامل داستان و رمان است. در این میان باید بررسی کرد که نویسنده، این عناصر را چگونه به کار گرفته یا تأثیر این عوامل بر یکدیگر چگونه بوده است. میزان نقش هر یک از عوامل و عناصر در پیشبرد داستان و جنبههای هنری هر یک از آنها نیز باید به دقت مورد بررسی قرار گیرد.
احمد محمود یکی از نویسندگان معاصری است که با به کارگیری به جا و هنرمندانه عناصر داستان، آثار خود را پدید آورده است. بیشتر آثار وی تحت تأثیر رخدادهای اجتماعی و جنگ و پیامدهای آن بوده است. در کنار دو رمان «همسایهها» و «داستان یک شهر»، رمان «زمین سوخته» نیز یکی از آثار ارزشمند این نویسنده است که بیشتر بر پایه حوادث ناشی از جنگ هشت ساله ایران و عراق آن نوشته شده و به روایت حوادث ماههای آغازین جنگ پرداخته است.
درونمایه (Theme)
درونمایه، همان فکر و حرکت اصلی یک داستان یا رمان است؛ به بیان دیگر جهت گیری نویسنده را نسبت به زندگی و به طور اخص موضوع داستان نشان میدهد». همچنین «تِم، فکر اصلی و مسلط در هر اثر ادبی است، خط یا رشتهای که در خلال اثر کشیده میشود و عناصر آن را به یکدیگر پیوند میدهد». درونمایه رمانِ زمین سوخته، بیان حوادث، مشکلات، گرفتاریها و دربهدریهایی است که برای مردم شهرهای جنگ زده رخ داده و احمد محمود از این طریق خواسته است تا مشکلات و سختیهای جنگزدگان را منعکس نماید. او سعی کرده تنها حوادث و مشکلات را بیان کند و این خواننده است که باید به طور غیرمستقیم هدف را دریابد.
به عنوان مثال یکی از مشکلاتی که شهرهای جنگ زده گریبانگیر آن هستند، گرانی است و این مطلب، در رشته حوادث مربوط به «کَل شعبان» بازگو شده و نمود یافته است. همچنین بی خبری مسئولین مملکت از اوضاع جنگ و یا پنهان کاری آنها نیز انعکاس یافته است.
«زدن فرودگاه را داغون کردن حتی یک کلمه از رادیو هم گفته نمیشه»
صفحه 24
درونمایه، گاه نیز دارای پیامهای بسیار صریحی میباشد و معمولا نویسنده، این پیام ها را از زبان شخصیتهایش نقل میکند. مثلاً این پیام که مردم فقیر بیچاره در چنین مواقعی بیشتر دچار مشکل میشوند، پیامی صریح است که احمد محمود از زبان یکی از شخصیتها بیان کرده است.
«همیشه ماها سنگ زیر آسیا هستیم. همه دردها را ما باید تحمل کنیم. زمان اون گور به گوری، فقر و گرسنگی مال ما بود. زندان، شکنجه و در به دری مال بچههای ما بود. حالام توپ و خمسه خمسهم مال ماست»
صفحه 77
سؤالی که در این جا مطرح میشود این است که درونمایه تا چه حد بر دیگر عناصر رمان تأثیرگذار بوده است؟ از آنجا که درونمایه رمانِ زمین سوخته بیان مشکلات و بدبختیهای مردم شهرهای جنگ زده در قالب بیان خاطرات است، بنابراین آنچه که اهمیت بیشتری مییابد صحنهها و حوادث هستند. صحنهها و حوادثی که گویای آن مشکلات و بدبختیها باشند و شخصیتها در این جا اهمیت کمتری پیدا میکنند. بنا به دلایل فوق میتوان گفت که شخصیتپردازی تحت تأثیر درونمایه، کم رنگ شده و احمد محمود شخصیتها را هرچه خلاصهتر معرفی نموده و در عوض صحنهها را بیشتر توصیف کرده است.
درونمایه رمانِ زمین سوخته بر پیرنگ نیز تأثیر گذاشته است؛ از آنجا که درونمایه نقل حوادث و مشکلات است، بنابراین باعث شده تا احمد محمود حوادث و صحنهها را پشت سر هم و مطابق زمان تقویمی بیاورد. از طرف دیگر درونمایه، بر زاویه دید نیز تأثیر داشته است. بیان سختیها، مشکلات و حوادث از جانب شخصی که خودش آنها دیده و لمس کرده است طبیعیتر مینماید و این باعث شده تا زاویهای که احمد محمود برای روایت رمان انتخاب کرده است، زاویه دید اول شخص باشد.
سبک و شیوه نگارش
سبک، یکی از عوامل سازنده یک رمان یا داستان است. سبک، چگونگی نگارش نویسنده است که در هر اثر داستانی از یک داستان نویس به داستان نویس دیگر متفاوت است. «سبک، شیوه نویسنده است در چگونگی کاربست زبان در امر روایت. سبک محصول سرشت زبان و نیز قالب بیان ایدههای مسلط در داستان است». در تعریفی دیگر «آنچه سبک را به وجود میآورد، برآیندی از نوع اندیشه، نگاه، سلیقه، اخلاق، حساسیت و تمایلات زیبایی شناختی و آرمانهای هر نویسنده است». در داستان نویسی و رمان، سبک یک اثر تا حدود زیادی با توجه به نوع شخصیتپردازی و دیالوگها متفاوتتر از نثرهای عادی است.
سبکِ احمد محمود، سبکی متعلق به مکتب نویسندگان جنوب است و تأثیرات ناحیهای و بومی بر رمانِ زمین سوخته دیده میشود. اصطلاحات، باورها، طرز رفتار و صحبت کردن مردم جنوب به ویژه اهواز در این رمان کاملا ً مشهود است و این تأثیر بر جمله بندیها بیشتر نمایان شده است. هر نویسندهای با توجه به خاستگاه جغرافیایی و محیطی که در آن رشد کرده است، از زبان، بیان و فضایی متفاوت نیز به ترسیم رمان خود میپردازد. احمد محمود وقتی شخصیتهایش را به سخن وا میدارد، زبان و لهجهای برای آنها بر میگزیند که با خصوصیت بومیو منطقهای آنها تناسب دارد.
«خاله چه کنم؟ ... مَردَم و پسرم به اسیری رفتن، بچهها نون میخوان»
صفحه 204
«جز جگر زده، بازم راه افتادی اومدی قهوهخانه و کلپتره بگی؟»
صفحه 169
«خدا خواست حسن یه لیتی (یک چشمی) رسید»
صفحه 186
حقیقتمانندی
«در فرهنگ اصطلاحات ادبی، تألیف کارل بکسون و آرتور گانز «حقیقتمانندی» چنین تعریف شده است: «کیفیتی که در عمل داستانی و شخصیتهای اثری وجود دارد و احتمال ساختی قابل قبول از واقعیت را در نظر خواننده فراهم میآورد». با توجه به بستر و زمینه تاریخی رمانِ زمین سوخته، میتوان گفت که این رمان در بستری واقعی اتفاق میافتد. شخصیتها، حوادث و صحنهها، همگی صحنههایی هستند که قابلیت اتفاق افتادن دارند. وقوع هر جنگی پیامدهایی را به دنبال دارد، پیامدهایی چون گرانی، فرصتطلبی دزدان، تشجیع مردم به مقاومت که همه این موارد در این رمان انعکاس یافته و خواننده آنها را طبیعی و واقعی میپندارد. شخصیتهای رمان نیز واقعی جلوه میکنند. مانند خالد، صابر و رستم افندی.
در این میان تنها شخصیتی که کمیدور از واقعیت جلوه میکند، خود راوی است. صحنهها و حوادث نیز طبیعی جلوه میکنند. به عنوان مثال، ننه باران پیرزنی شجاع است که درخواست میکند به او اسلحه بدهند، اگر فوراً با درخواستش موافقت میشد، دور از واقعیت بود اما میبینیم که بعد از تلاش بسیار زیاد، ننه باران به عنوان عضو شورای محل، روش استفاده از اسلحه را یاد میگیرد و از آن استفاده میکند. در ادامه که به طور احساسی، یک زن و یک بچه کم سن و سال، آن دو دزد یعنی احمد فری و یوسف بیعار را اعدام میکنند نیز طبیعی به نظر میرسد. اعدام آن دو نتیجه احساسات و خًشم مردم است و نیز هرج و مرجی که در شهر ایجاد شده است، کاملا طبیعی و منطقی مینماید و خواننده به عنوان نتیجه طبیعی جنگ، آن را میپذیرد. با توجه به واقعی بودن و طبیعی بودن حوادث و صحنهها رمانِ زمین سوخته در حوزه رمانهای واقعگرا و رئالیستی قرار میگیرد.
فضاسازی (Atomospher)
فضای داستان، «عبارت از شرایط و اوضاع خاصی است که داستان در آن واقع میشود؛ به بیان دیگر، محیط داستان عبارت است از زمان و مکان و چگونگی موقعیت اشخاص در داستان» و «فضا، هوای مسلط داستان است که هم بر آن سایه میاندازد، هم جزء لاینفک عملکرد عناصر داستان است». فضای حاکم بر کل رمان، فضایی توأم با ترس، دلهره و اضطراب است؛ فضایی که تمام شخصیتهای آن در اضطراب به سر میبرند و هر لحظه امکان کشته شدن هست. مرگ همه جا کمین کرده است و خواننده این فضای حاکم بر رمان را به خوبی حس میکند. احمد محمود با کمک گرفتن از عناصر توصیف و به کار بردن جملات کوتاه و پتکوار این فضا را به خواننده منتقل مینماید. هرچه فضای ترس و وحشت بیشتر شود، جملات نیز کوتاهتر میشوند و بوی ترس و وحشت از تک تک جملات شنیده میشود.
صحنه زیر هنگام حمله هوایی است
«صدای دندانهای یکی از بچهها که از ترس رو هم بند نمیشود و صدای هق هق گریه یکی دیگر به گوشم میرسد. رضا گوشهایش را گرفته است و خودش را به سینهام چسبانده است و مثل بید میلرزد، احمد صداش میکند. رضا جون ... کجایی بابا ... بیا پیش بابا احمد. رضا یکهو میزند زیر گریه، شاهد فندک را روشن میکند»
احمد محمود،45:1361
یا صحنه زیر، زمانی است که محمد مکانیک ، حکم اعدام احمد فری و یوسف بیعار را صادر میکند، فضای ناباوری و اضطراب به خوبی حس میشود.
«میرزا نصرالله ساعتش را از جیب جلیقه بیرون میآورد و همچنان که ساعت تو مشتش فشرد میشود، نگاهش به عادل است که برگه ضامن را میزند و تفنگ را بالا میآورد. خواهر گلابتون نفس نفس میزند ... صدای گریهآلود احمد فری با خش خش سر شاخهها در هم میشود. ننه باران تو را به ارواح پسرت باران ... من طاقت ئی کار را ندارم! همه به یکدیگر نگاه میکنند، کسی زیر لب میگوید: ئی کار!؟! انگار چیزی رو شانهام سنگینی میکند. انگار به زمین میخکوب شدهام و انگار که زبانم به سقف دهانم چسبیده است و توان حرف زدن ندارم»
صفحه 292
به هنگام وقوع حوادث دردناک، غم و اندوه بر فضای رمان حاکم میشود. مثل صحنههای پس از مرگ خالد. قبل از رخداد هر اتفاق مهم، احمد محمود زمینه لازم را برای وقوع آن فراهم میکند و فضائی متناسب با آن حادثه ترسیم مینماید. به عنوان نمونه قبل از کشته شدن خالد، فضای زیر ترسیم شده است.
«انگار [خالد] دلش نمیخواهد حرف بزند. تو نگاهش چیزی هست که نمیشناسمش. حسرت؟ ... درد؟ ... خواهش؟ ... التماس؟ ... نه! ... هیچکدام اینها نیست و همه اینها هم هست! تا حالا هیچ وقت نشده نگاه خالد این حالت را داشته باشد»
صفحه 126
در ادامه همان مطلب؛
«تو کلامش، تو لرزش صدایش، تو سکوتش باز چیزی هست که نمیشناسمش. انگار آشنایی که به غربت رانده میشود و انگار غریبهای که آشنایی میجوید و تلاش میکند تا غربت را پس بزند»
صفحه 128
احمد محمود با فراهم آوردن فضایی متناسب با صحنهها و حوادث، در فضاسازی رمان کاملا موفق بوده است.
لحن و لحنپردازی (Tone)
با توجه به موضوع رمانِ زمین سوخته واقعی و جدی است؛ احمد محمود نیز لحنی کاملاً جدی وخالی از شوخی و طنز را برگزیده است. از طرف دیگر لحنِ رمان در رابطه با خواننده نیز تا حدودی صمیمیاست. در این میان آنچه که به صمیمیت لحن این رمان کمک کرده است، عنصر گفت وگو است و دیگری توصیف صحنهها از جانب کسی که خود شاهد آنها بوده است. صمیمیت لحن در صحنههایی چون کشته شدن خالد، مهدی پاپتی و ننه باران بیشتر به چشم میخورد. به عنوان مثال در صحنه زیر نویسنده به کمک عنصر گفت وگو صمیمیت ایجاد کرده است.
«مگه نرفته بودی رفته بودم، اما برگشتم چرا؟ همین جا بمیرم بهتره زیر موشک، با خمپاره؟ صد شرف داره تا مثه غربتیها در به در بشم و مردم بد و بیراه بارم کنن»
صفحات 96-97
لحن بیان و سخن شخصیتهای رمان نیز با توجه به شخصیت و ماهیت شان متفاوت است. به عنوان نمونه لحن احمد فری و رستم افندی با لحن حاج افتخار و محمد مکانیک کاملاً متفاوت است.
[حاج افتخار میگوید:] «پسرت آدم کشته خواهر!»
صفحه 303
یا
«افندی میگوید: اروای عمهت، داریم تیارت بازی میکنیم»
صفحه 279
لحن رمان با توجه به صحنههای مختلف تغییر میکند؛ به طوری که با صحنه رخ داده شده، تناسب مییابد. مثلاً در صحنههای دردناک، لحن رمان با سوز و گداز همراه میشود، به گونهای که خواننده به خوبی آن را حس میکند. صحنه زیر پس از کشته شدن خالد، برادر راوی میباشد.
[شاهد میگوید:] «گفتی حمید را برسون اتاق عمل تا برگردم، گفتم خوب! ... گفتی ببین چطوری جوونا بی باعث و بانی کشته میشن! گفتم جنگه برادر، جنگ. شوخی که نیست ... گفتی جنگ درست، اما چرا دیگه شهرهای بی دفاع؟ ... گفتی حالا زن و بچه حمید چه کنن؟»
صفحه 144
گفت و گو (Dialogue)
گفت وگو، «ویژگیهای تیپیِ گوینده را آشکار میسازد». منظور از گفت وگو، صحبت شخصیتهای داستان با یکدیگر است. از مسائل مهم داستان شیوه گفت وگو است». در رمانِ زمین سوخته به تناسب رمانهای دیگر احمد محمود، از گفت و گو بهره کمتری برده شده است؛ اما میتوان گفت که گفت و گوهای رمان کم نیستند. نویسنده بسیاری از شایعات و اطلاعات مرتبط با جنگ را به کمک گفت و گوهای پراکنده مردم شهر نقل میکند.
«کی گفته که تانک¬ها دارن میان؟ کسی فریاد می¬کشد کی گفت؟ ... رادیو؟ خودت شنیدی؟»
صفحه 29
دیالوگ اشخاص در رمانِ زمین سوخته با ماهیت و خصوصیت طبقاتی و اجتماعی آنها تناسب دارد. بدین معنا که احمد محمود حرفهایی در دهان شخصیتهایش گذاشته است که مختص طبقه اجتماعی آن فرد است و ماهیت او را نیز نشان میدهد. مانند رستم افندی، که فردی معتاد است، میگوید:
«هر دفعه که توپ بندازن، دو نخود به من ضرر میزنن»
صفحه 104
و یا باران که رزمندهای مبارز است و در جبهه میجنگد، میگوید:
«شاید ئی حرف خیلی گنده باشه! ... اما هر چه هست همین است که هست! ... این حکم تاریخه! ... حکم انقلابه! ... تاریخ این وظیفه را به عهده نسل ما گذاشته. اگر نجنگیم به خودمون خیانت کردهایم»
صفحه 190
میدانیم اصلی نویسنده از به کارگیری گفت و گو، شخصیتپردازی و صحنهپردازی است. بدین صورت که احمد محمود افکار و احساسات درونی شخصیتهای داستانش را به کمک گفت و گو به خواننده منتقل میکند و این طبیعیترین راه برای اطلاع از درون افراد است. از طرف دیگر برای طبیعی جلوه کردن صحنهها، گفت و گوهایی در صحنهها گنجانیده شده است.
«مادر، اون کیسه برنج را خالی کن مادر، درون خودش میگردد، دستپاچه است. آخه دختر ... کجا خالیش کنم؟ چه میدونم مادر ... رو زمین ... تو اون دیگ»
همان:32
گاه گفت و گوهای رمان میان راوی و خودش است، گویی که راوی با شخص دیگری سخن میگوید.
«حاال باشد تا فردا ... هوا که صافه! صدای خودم را میشنوم صافه! ... اما پاییز جنوب که حساب و کتاب نداره! باشه! ... بارید هم بارید! باز چند لحظه تو پله ها میمانم فرش چی؟ ... جمعش کن بذارش تو زیر زمین صدای تلخ و نامهربان خودم تمام ذهنم را پر میکند فرش، فرش، فرش! ... خالد از دستم رفته، حالا هی فرش! به درک اسفل که تو باران بپوسه»
صفحه 319
شخصیت پردازی
از آنجا که هدف اصلی این رمان بیان حوادث و اتفاقات ماه های اول جنگ است، حوادث و اتفاقات از اهمیت بیشتری برخوردار هستند؛ و در عوض شخصیتها اهمیت کمتری دارند و فقط به عنوان راوی یا پیشبرنده حوادث مطرح هستند. رمان دارای یک شخصیت اصلی است که همان راوی است. بقیه شخصیتهای رمان همگی فرعی هستند و بسته به میزان نقشی که در صحنهها دارند به شخصیتهای فرعی درجه اول و دوم تقسیم بندی میشوند.
- شخصیتهای فرعی درجه اول : افرادی هستند که راوی به سرنوشت آنها علاقه مند بوده و سرنوشت آنها را دنبال کرده است. این شخصیتها معمولاً در حوادث و صحنهها، نقشهای پر رنگی بر عهده دارند. شخصیتهای فرعی درجه اول مانند ننه باران، شاهد، خالد و کل شعبان.
- شخصیتهای فرعی درجه دوم: این شخصیتها معمولا نقشهای کمتری دارند و سرنوشت آنها برای راوی چندان اهمیتی ندارد، مانند دکتر شیدا، حاج افتخار، میرزا علی، بابا اسمال، صفیه لره، گلابتون.
تمامی شخصیتهای رمان به جز راوی همگی معقول و منطقی هستند و اعمال و رفتارشان هم قابل قبول است و با ماهیت و طبقه اجتماعی آنها مطابقت دارد. به عنوان مثال، طبیعی است که رضی جیب بر، احمد فری و یوسف بیعار دست به دزدی بزنند. در این میان شخصیت راوی معقول و منطقی به نظر نمیرسد؛ ماندنش در شهر اهواز بدون دلیل منطقی است. ویژگیهای شخصیتی، کار و شغلش معین نیست. افکار و احساساتش تقریبا ً مبهم است؛ فقط در چند مورد کوتاه است که ماهیت راوی مشخص میشود.
به عنوان نمونه:
«صدای تالوت قرآن بیقراری به جانمان میریزد»
صفحه 49
«پنج شش ساله بودم که با اذان گفتن حاج یوسف آشنا شدم و به صدای خوش او دل بستم»
صفحه 319
از آنجا که شخصیتها در این رمان اهمیت کمتری دارند و سرنوشت شخصیت یا شخصیتها دنبال نمیشود، بنابراین ایستایی یا پویایی آنها را نمیتوان بررسی کرد، شخصیتها همگی تحت تأثیر حوادث رمان هستند و اهمیت خود را به عنوان یک جزء مستقل از دست داده و به عنوان جزئی از صحنهها مطرحاند. در زمینه شیوههای شخصیتپردازی باید گفت که به دلیل کم اهمیت بودن شخصیتها در این رمان، نویسنده آنها را بسیار مختصر و گاه در حد چند جمله کوتاه معرفی کرده است ولی کارهایی را بر عهده آنها و حرفهایی را در دهانشان میگذارد که خواننده در طول رمان به شخصیت آنها پی میبرد. به عنوان مثال در توصیف شخصیت احمد فری، اسمش، خود بیانگر ماهیت او است. اما درباره ظاهرش،
«احمد فری را بارها دیدهام. ریزه نقش است، سری بزرگ، پر مو و پر چین و شکن دارد، سفید رو است، تمام بدنش خال¬کوبی شده است دماغ و چانه کوچکی دارد و لبهایش نازک است»
صفحه 165
احمد محمود برای بیان افکار و احساسات شخصیتها در کتابِ زمین سوخته، آنها را به گفت و گو وادار میکند و سخنانی در دهان آنها میگذارد که افکار آنها را به خوبی نشان دهد.
«شهاب جهت گفتوگو را تغییر میدهد. چه بیرون برن، چه بیرون نرن، من فردا صبح راه میافتم، چون اصلاً دلم نمیخواد فدای سهل انگاری حضرات بشم»
صفحه 41
گاه راوی مجالی نمییابد که شخصیتها و ماهیتشان را از طریق اعمال و گفتارشان معرفی کند، که در این موارد به کمک توصیف، ماهیت اشخاص را نمایان میسازد.
«جلیل کویتی است. تو میدان بار فروشا دله دزدی میکند. اگر تیغش ببرد از این و آن هم باج میگیرد»
صفحه 64
موضوع (Subject)
موضوع، «از گسترش یک فکر اولیه یا یک حس اولیه به وجود میآید». موضوع، شامل مجموعه پدیدهها و حادثههایی است که داستان را میآفریند و درونمایه آن را تصویر میکند». موضوع رمانِ زمین سوخته را میتوان در دو کلمه خلاصه کرد: «بیان خاطرات.»
احمد محمود به شرح و نقل خاطراتی میپردازد که در ماههای اول جنگ در شهر اهواز رخ داده است. این خاطرات همه چیز را دربرمیگیرد؛ سودجویی«کَل شعبان»، دزدیهای «احمد فری و یوسف بیعار» و اعدام احساسی آن دو توسط ننه باران و عادل، شهادت برادرِ راوی، باران و محمد مکانیک و خلاصه هرج و مرجی که به واسطه جنگ در شهر ایجاد شده را شامل میشود. همه حوادث ذکر شده را میتوان واقعی پنداشت و رمان را در حوزه رمانهای رئالیستی قرار داد. این رمان حوادث را به طور واقعی به نمایش میگذارد.
در رابطه با همخوانی دیگر عناصر با موضوع، باید گفت تمامی عناصر رمان با موضوع همخوانی دارند. به عنوان نمونه زاویه دید رمان برای این موضوع، زاویه دید بسیار مناسبی است، چرا که زاویه دیدی که برای نقل خاطرات و بیان حوادث به کار میرود، باید اول شخص مفرد باشد، تا وقایع نقل شده واقعیتر و پذیرفتنیتر جلوه کنند.
زاویه دید (Point of View)
زاویه دید یا زاویه روایت، «نمایش دهنده شیوهای است که نویسنده با آن مصالح و مواد داستان خود را به خواننده ارائه میکند». انتخاب زاویه دید بر عناصر دیگر داستان، چون صدا (لحن و کلام)، شخصیتها و درونمایه اثر میگذارد». زاویه دید رمانِ زمین سوخته، اول شخص مفرد و از زبان شخصیت اصلی است. این زاویه دید، مناسبترین زاویه دید برای نقل حوادث و وقایع این رمان است؛ چرا که هدف رمان بیان حوادث و مصائبی است که بر مردم جنگ زده رفته و این حوادث و وقایع باید از زبان کسی بیان شود که خود درگیر ماجراها بوده و آنها را لمس کرده است و احمد محمود در این باره بهترین انتخاب داشته است. زاویه دید بر عناصر دیگر رمان به ویژه بر شخصیتپردازی و گفت و گو تأثیر بسیاری داشته است. زاویه دید اول شخص مفرد باعث محدودیت نویسنده در شخصیت پردازی توصیفی شده و نویسنده ناگزیر شده است برای تکمیل شخصیت پردازی از عنصر گفت و گو بهره گیرد. با توجه به محدودیت این زاویه دید، راوی که شخصیت اصلی است، نتوانسته خود را به خواننده معرفی نماید. با توجه به همین زاویه دید است که راوی گاه در مورد شخصیتها قضاوت میکند و مانع از آن میشود که خواننده خودش در مورد شخصیتها به نتیجه برسد.
به عنوان نمونه راوی در مورد شخصیت «کَل شعبان» قضاوت میکند و جایی برای قضاوت خواننده باقی نمیگذارد.
«کَل شعبان با ترازو قیراط را میزند، اگر فرصت کند، ترازو را هم دست کاری میکند»
صفحه 240
در بررسی زاویه دید رمان باید مد نظر قرار داد که راوی، گاه پا را از حیطه زاویه دید اول شخص فراتر میگذارد و مانند راوی دانای کل عمل میکند، یعنی به همه جا سَرَک میکشد و حوادث صحنهها و گفت و گوهایی را نقل میکند که نه دیده و نه آنها را شنیده است. به عنوان نمونه راوی به درون خانه کَل شعبان سَرَک کشیده و صحنه و گفت و گوی زیر را نقل کرده است.
گاهی راوی آن قدر به بیان نقل قولها و توصیفات میپردازد و روای به صورتی منفعل میماند که خواننده احساس میکند، رمان از زاویه دید دانای کل بیان میشود.
«لیلی هر شب اوقات کَل شعبان و سرو جان را گه مرغی میکند ننه منو کشتین دیگه! ... آخه پس کی از این خراب شده میریم؟ آروم باش ننه جون، دیگه چیزیش نمونده. هجده روز دیگه. لیلی شام نمیخورد. قهر میکند، بد و بیراه میگوید. کل شعبان فریاد میکشد. سرو جان لیلی را آرام میکند. طاقت داشته باش ننه جون، بهت گفتم که هفده روز دیگه ... تو که بچه نیستی!»
صفحه 212
«امیر سلیمان تازه به در خانه شان رسیده است که رستم افندی، جلد و فرز از در قهوه خانه بیرون میزند و صدایش میکند. سلیمان خان امیر سلیمان انگار صدای رستم افندی را نمیشنود. افندی چند قدم به طرفش میرود و باز صدا میکند او...هو...ی امیر سلیمان امیر سلیمان، در خانه را باز میکند و میرود تو خانه پس محمد میکانیک؟ امیر سلیمان میدونه چطوری حرف بزنه عادل پس؟ امیر سلیمان اداریه ... دبیره! ... نه بابا...ئی حرفا نیست! پس ننه باران»
صفحه 298
صحنه
صحنهپردازی «زمان و مکانی را که در آن عمل داستانی صورت میگیرد، صحنه میگویند». در تعریفی دیگر «زمینه فیزیکی و فضایی را که عمل داستانی در آن اتفاق میافتد، صحنه نامیدهاند». در مورد زمان و مکان رمانِ زمین سوخته، با دو نوع زمان و مکان کلی رمان، و زمان و مکان مربوط به صحنههای مختلف مواجه هستیم. زمانِ کلی رمان، ماههای آغازین جنگ یعنی مهر و آبان ماه یکهزار و سیصد و پنجاه و نه میباشد و مکان آن شهر اهواز است. اما مکان صحنههای رمان متفاوت است. گاه حوادث و صحنهها در خانه راوی رخ میدهد، گاه در خیابان، گاه در قهوه خانه و گاه در قبرستان. صحنهها و حوادث گاه صبح رخ میدهند، گاه شب.
احمد محمود بستری واقعی فراهم کرده است تا شخصیتهایش در آن به حرکت درآیند و وظایف خود را انجام دهند. برای فراهم کردن و پرداختن صحنههای رمان، احمد محمود ، از روش توصیف و گفت و گو بهره برده است، بدین صورت که ابتدا اجزای صحنه را توصیف نموده و سپس شخصیتها را در آن صحنه به گفت و گو و حرکت درآورده است.
«احمد نشسته است تو سه کنج زیر زمینی رادیو، زیرسیگاری، بسته سیگار و فندک بغل دستش است. زیرسیگاری پر شده است از کونه سیگار. دود سیگار تو زیر زمین مانده است و سنگین شده است. احمد قابلمه را بار گذاشته است رو چراغ سه فتیلهای. زیر زمین را جمع و جور کرده است و حتی جاروهم کشیده است. بوی تاس کباب با بوی سیگار قاطی شده است. خاله نیومده؟ نه ... اما تلفن کرد. خب ... چی گفت؟ گفت که دارن دور و ورای گلستان را میزنن، گفت که همه کارمندا جمع شدن تو طبقه اول ساختمان اداره»
صفحه 88
در میان صحنهها و رویدادها، سه صحنه از همه بارزتر است:
- صحنه اول کشته شدن برادر راوی یعنی خالد، سوگواری شاهد و خود راوی.
- صحنه دوم، صحنه اعدام دو دزد یعنی احمد فری و یوسف بیعار به وسیله ننه باران و عادل است.
- صحنه سوم، صحنه ویران شدن خانه ننه باران و قهوه خانه مهدی پاپتی و کشته شدن ننه باران، محمد مکانیک و دیگران.
تعدادی از صحنههای رمان با حالت درونی شخصیتها در موقعیتهای مختلف تناسب دارند. به عنوان نمونه پس از مرگ خالد توصیف شده است.
«برگ درختهای تک نشسته در اینجا و آنجا، زردی آغاز کردهاند. درخت ها انگار که تو سراب بوده باشند، میلرزند. رنگ آفتاب به کاه کهنه میماند. آفتاب رو دیوارهای گلی، رو دیوارهای سیمانی و رو دیوارهای آجری، تقال میکند و بالا میکشد. همه جا ساکت است. همه جا بوی مرگ میدهد»
صفحه 141
در مواردی احمد محمود قبل از وقوع حادثه ای ناگوار، صحنههایی را به تصویر میکشد که خبر از آن حادثه میدهند و ذهن خواننده را برای رخ دادن آن حادثه آماده میکنند.
به عنوان نمونه:، قبل از کشته شدن خالد، هنگام خروج وی از حیاط است.
«از مقابلم که رد میشود، بال چشمش تکان میخورد و نگاهم میکند، نگاهش، بد جوری از خود دورم میکند رنگ چشمانش را اصلاً نمیشناسم. انگار غریبهای که با التماس، آشنایی میخواهد و انگار آشنائی که با حسرت به غربت میرود. از نگاهش دلم میلرزد و زانوهایم سست میشود. به دیوار تکیه میدهم و نگاهش میکنم.
صفحه 134
... نمیدانم چه میشود که هزار جور فکر و خیال به ذهنم هجوم میآورد. دویدن خالد، نگاه کردنش، نشستن پشت فرمان و یکهو حرکت کردنش، پرواز مرغی را به ذهنم میآورد که ناگهانی از قفس پریده باشد و حتی فرصت نکرده باشم که فرارش را و چگونه پر زدنش را دیده باشم»
صفحه 135
تمامی صحنههای رمانِ زمین سوخته بیانگر اوضاع سیاسی-اجتماعی ماههای اول جنگ در شهرهای جنگ زده است. هرج و مرج و فساد ناشی از بروز جنگ به خوبی نمایان است. احمد محمود به خوبی توانسته است صحنههای گویا و زندهای را در رمان زمین سوخته به تصویر بکشد. صحنههایی که با دوران تاریخی و مکان رمان تناسب زیادی دارند
پیرنگ (Plot)
«پیرنگ»؛ نقشه، طرح، الگو یا شبکه استدلالی حوادث در داستان است و چون و چرایی حوادث را در داستان نشان میدهد». همچنین «پیرنگ محصول شخصیتپردازی و کشمکش است». پیرنگ این رمان، حکایت ماههای آغازین جنگ و حوادث و اتفاقاتی است که در شهر اهواز رخ داده است. زندگی عادی در جریان است تا اینکه شایعه تحرکات نظامی عراق در مرزها، مردم را نگران میکند؛ و با حمله هواپیماهای دشمن جنگ رسما ً آغاز میشود. مردم شهر یعنی کسانی که توانایی داشتند مهاجرت میکنند و خانواده راوی نیز از شهر میروند و فقط خالد و شاهد بنا به ضرورت کار اداریشان میمانند، راوی نیز بدون دلیل در شهر میماند و به ذکر حوادث و رویدادهایی میپردازد که در شهر رخ میدهد. در این رمان ما با چندین رشته حوادث سروکار داریم که نویسنده آنها را کنار هم چیده است و آنچه که حادثهها را پیوند میزند، وجود راوی مشترک است.
رشته حوادث عبارتند از:
- ماجرای زندگانی راوی، خویشاوندان و نزدیکان وی و مهاجرت آنها از اهواز و کشته شدن برادر راوی.
- شرح زندگانی ننه باران و مشارکت او در شورای محل و محاکمه دو دزد و اعدام آنها توسط ننه باران و شهادت پسرش و در نهایت کشته شدن خود ننه باران در اثر اصابت موشک به منزلش.
- شرح زندگانی«کَل شعبان»، مغازه دار فرصت طلب و محتکری که مردم مغازهاش را غارت میکنند و در نهایت خودش هم کشته میشود.
- شرح زندگانی محمد میکانیک و پسرش امید، و کشته شدن محمد میکانیک.
- بیان وقایع قهوه خانه مهدی پاپتی، ناپلئون و امیر سلیمان.
پیرنگ رمان، موضوع را به خوبی تشریح کرده است و هدف موضوع را برآورده است. پیرنگ رمان، مبتنی بر روابط علت و معلولی است. وابستگی میان حوادث فقط به واسطه وجود راوی مشترک است. به عنوان مثال سرگذشت ناپلئون و ننه باران یا «کَل شعبان» و گالبتون هیچ ربطی به هم ندارند. اما چون از دید یک راوی بیان شده است، به هم پیوسته اند.
عوامل و نکاتی در این رمان وجود دارد که از قدرت پیرنگ آن کاسته است.
- شخصیت راوی کاملاً مبهم است، سن و سالش معلوم نیست. ظاهرا ً هیچ شغلی ندارد، برادر بزرگ خانواده است، اما مشخص نیست زن و بچهای داشته باشد.
- ماندن راوی در آن شهر در حالی که همه رفتهاند یا بنا به دلیلی منطقی ماندهاند، کاملاً بدون دلیل است و دلیل ماندن فقط عبارت «کار داشتن» است.
«کارت چی شد؟ ... کی میایی؟»
صفحه 327
اما این کار هیچ وقت برای خواننده مشخص نمیشود و راوی هم هیچ وقت به دنبال کارش نیست. به نظر میرسد که نویسنده فقط و فقط برای نقل حوادث، راوی را در آن شهر زیر بمب و موشک نگه داشته است، البته اگر برای ماندن راوی دلیلی منطقی ذکر میشد، بهتر میبود.
- راوی کاملا منفعل است؛ اگر راوی بعضی کارهای جزئی مثل خرید کردن و چای دم کردن و … انجام نمیداد، خواننده وجود او را حس نمیکرد و زاویه دید رمان را دانای کل میپنداشت. بقیه حوادث رمان تابع قانون علت و معلول است و از نظم منطقی پیروی میکند. به عنوان مثال شبی که موشک محله ننه باران را ویران کرد، راوی قاعدتا ً میباید در خانه ننه باران میبود، اما نویسنده تمهیدات و دلیلی منطقی فراهم کرده است تا راوی در خانه ننه باران نباشد.
پسر عمه به راوی میگوید: «امروز ظهر صابر تلفن کرد صابر؟ آره گفت شب، خانه باشی. میخواد بِهت تلفن کنه»
صفحه 317
بقیه حوادث و شخصیتهای رمانِ زمین سوخته عادی و طبیعی هستند، تمامی حوادثی که در شهر رخ میدهد، نتیجه هرج و مرجی است که به خاطر جنگ، در شهر ایجاد شده است، مثل گران فروشی بی حد و حصر کَل شعبان. شخصیتها نیز همگی طبیعیاند و دارای نیروهای معقول و متعارف هستند. تسلسل زمانی حوادث رمان نیز طبیعی است و رمان به صورت یکنواخت و مانند جریان آب رودخانه به آرامی پیش میرود و زمان به عقب باز نمیگردد؛ فقط گهگاه راوی بعضی خاطرات را بیان میکند که هم بسیار کوتاه است و هم مربوط به گذشته بسیار نزدیک.
«صدای صابر را از پس شانه ام میشنوم. کسی کشته شده؟ دو روز قبل، خانه همسایه مان خالی شده بود، همه از بزرگ و کوچک سوار کامیون شدند و راه افتادند به طرف ایذه، تنها بابا رحمان، پدر بزرگ خانواده، مانده بود. من دیگه عمرمو خوردم! ... کجا برم بائی سن و سال»
صفحه 47
درمورد بحران، گره افکنی و گره گشایی باید گفت که کل رمان خود یک بحران است؛ بحران جنگ، دربه دری مردم و سرنوشت نامشخص آنها. طبیعتا ً در این بحران، حالت انتظار نیز وجود دارد و خواننده میخواهد از سرنوشت شخصیتهای رمان آگاه شود، هر بمب و گلولهای که منفجر میشود خواننده منتظر است تا ببیند که کدام شخصیت را کشته است.
در بخشهای مختلف رمان حالت انتظار به چشم میخورد و خواننده منتظر است تا سرنوشت آن صحنه را بداند. به عنوان مثال مثال زمانی که باران، خاطرات جبهه را تعریف میکند، خواننده به همراه سایر شخصیتهای رمان منتظر است تا بداند که باران با آن عراقی سرسخت که تسلیم شد، چه کار کرد. یا صحنة اعدام «یوسف بیعار و احمد فری» که همه منتظر هستند تا ببینند که ننه باران با آن دو چه رفتاری میکند.
در رابطه با نقطه اوج رمان باید گفت، رمان دارای دو نقطه اوج کلی است. یکی کشته شدن برادر راوی و دیگری کشته شدن محمد میکانیک و ننه باران، در پایان رمان. صحنههای فرعی نیز به نوبه خود دارای نقطه اوج و پایان هستند. به عنوان نمونه هنگام محاکمه «یوسف بیعار و احمدفری» نقطه اوج و پایان صحنه، کشته شدن آن دو است.
