پوستر فیلم جکی براون

نقد و بررسی فیلم سرگیجه - راجر اِبرت

این نقد و بررسی توسط راجر اِبرت (Roger Ebert) در دی 1376 نوشته و در بهمن 1403 ترجمه شده است

نقد و بررسی فیلم جکی براون (1997)، به کارگردانی کوئنتین تارانتینو

من لحظه‌ای را دوست دارم که رگ‌های پیشانی اوردل باد می‌کند. یک لحظهٔ آرام روی صندلی جلوی یک ون است. او کنار لوئیس نشسته، و چند لحظه پیش شنیده که پس‌انداز بازنشستگی‌اش به ارزش ۵۰۰ هزار دلار را از دست داده است. او به‌شدت در فکر فرو می‌رود. کوئنتین تارانتینو به او اجازه می‌دهد فکر کند. دوربین روی او ثابت می‌ماند، هیچ اتفاق خاصی نمی‌افتد. سپس اوردل سرش را بلند می‌کند و می‌گوید: «کار جکی براونه.» او کاملاً درست می‌گوید. جکی پولش را دزدیده است. در فیلم‌ها، افرادی مثل او معمولاً نیازی به فکر کردن ندارند. کارگردان همهٔ فکرها را به جای آنها کرده است. یکی از لذت‌های فیلم «جکی براون»، اثر تارانتینو که بر اساس رمانی از المور لئونارد ساخته شده، این است که همهٔ شخصیت‌های فیلم باهوش هستند. هرکس باهوش‌تر باشد، زنده می‌ماند.

جکی (با بازی پم گریر) می‌داند که باید نقشه‌ای بی‌نقص بکشد، وگرنه کشته خواهد شد. اوردل (با بازی ساموئل ال. جکسون) او را می‌کشد، درست مثل همان مردی که در صندوق عقب ماشین پیدا کردند. پس جکی به‌شدت فکر می‌کند، و همین‌طور یک مأمور وثیقه (با بازی رابرت فورستر) و یک مأمور ATF (با بازی مایکل کیتون). هرکسی به‌خوبی می‌داند که دقیقاً چه اتفاقی دارد می‌افتد، اما هیچ‌کدام نمی‌توانند به‌اندازهٔ کافی سریع فکر کنند تا از جکی جلو بزنند. صحنه‌های پایانی با لذتی شگفت‌انگیز پیش می‌روند، در حالی که تماشاگر می‌بیند تمام نخ‌ها به هم متصل می‌شوند.

این همان فیلمی است که ثابت می‌کند تارانتینو واقعاً یک کارگردان برجسته است، نه فقط پسری که با دو فیلم موفق شده است. این فیلم نسخهٔ تکراری «سگ‌های انباری» یا «پالپ فیکشن» نیست، بلکه اثری کاملاً جدید با سبکی جدید است و جادوی خاص المور لئونارد را به تصویر می‌کشد—کسی که رمان جنایی را به شکلی از کمدی جامعه‌شناختی ارتقا داده است. در این فیلم صحنه‌ای هست که در آن لوئیس (با بازی رابرت دنیرو) و معشوقهٔ معتاد اوردل (با بازی بریجیت فوندا) دربارهٔ عکسی که روی دیوار نصب شده صحبت می‌کنند، و این صحنه آن‌قدر عالی نوشته، زمان‌بندی و اجرا شده که برایش دست زدم.

تارانتینو در این فیلم صحنه‌های فوق‌العاده‌ای دارد. صحنه‌ای که یک شخصیت با وعده مرغ و وافل، دیگری را به مرگش می‌کشاند. صحنه‌ای که زنی غرغرو یک پیشنهاد اضافه‌تر از حد لازم می‌دهد. صحنه‌ای که مردی صبح زود به خانه زنی می‌آید تا اسلحه‌ای را که شب قبل قرض گرفته بود، پس بگیرد. و لحظه‌ای که جکی براون با یک جملهٔ دیالوگ، دقیقاً در زمان درست، تمام مشکلاتش را حل می‌کند.

این فیلم دربارهٔ بافت و جزئیات است، نه صرفاً دربارهٔ داستان. البته داستان دارد، اما هدف اصلی فیلم این نیست. جکی براون، ۴۴ ساله، در بدترین خط هوایی آمریکای شمالی به‌عنوان خدمه کار می‌کند و برای تکمیل درآمد اندک خود، برای اوردل، که فروشنده اسلحه است، پول از مکزیک به لس‌آنجلس قاچاق می‌کند. بیومانت (با بازی کریس تاکر)، یکی از افراد اوردل، توسط یک مأمور ATF* (مایکل کیتون) و یک پلیس محلی (مایکل بوون) دستگیر می‌شود. به همین دلیل آن‌ها می‌دانند جکی با ۵۰ هزار دلار پول اوردل وارد می‌شود و او را دستگیر می‌کنند.

* ادارهٔ مشروبات الکلی، دخانیات، سلاح‌های گرم و مواد منفجره 

به انگلیسی: Bureau of Alcohol, Tobacco, Firearms and Explosives

به اختصار: ATF

اوردل از طریق مکس چری (رابرت فورستر)، یک مأمور وثیقه که در همان لحظهٔ اول دیدن جکی عاشق او می‌شود اما این احساس را پیش خودش نگه می‌دارد، جکی را آزاد می‌کند. جکی می‌داند که اوردل او را پیش از آنکه بتواند با قانون معامله کند، خواهد کشت. شاید بتواند اوردل را پیش از این کار بکشد، اما او قاتل نیست، و علاوه بر آن، ایدهٔ بهتری دارد. پیشرفت این ایده، که شامل مقدار زیادی بداهه‌پردازی است، باقی داستان فیلم را شکل می‌دهد.

در قلب داستان، علاقه‌ای است که بین جکی و مکس شکل می‌گیرد. در یک سطح هیجانی پایین‌تر، احتمالاً یک صحنهٔ جنسی وجود داشت. اما تارانتینو منطقی فکر می‌کند که در دوره‌ای که همه در خطر هستند و هیچ‌کس انگیزه‌های واقعی خود را آشکار نمی‌کند، چنین اتفاقی بعید است. مکس بخشی از نقشهٔ جکی را به‌طور ضمنی حدس می‌زند و کمی کمک حیاتی ارائه می‌دهد. جکی این کمک را بدون آنکه خیلی به آن اذعان کند، می‌پذیرد. و کشش میان آن‌ها در سطحی ناگفته باقی می‌ماند، که همین مسئله آن را جذاب‌تر می‌کند.

در «جکی براون»، همانند «پالپ فیکشن»، این حس را داریم که شخصیت‌ها در دنیایی وسیع زندگی می‌کنند و افراد زیادی را می‌شناسند (در بیشتر فیلم‌های هیجانی و دلهره آور شخصیت‌ها فقط یکدیگر را می‌شناسند). اوردل زن‌هایی در سراسر جنوب کالیفرنیا دارد، از جمله یک فراری ساده‌لوح از جنوب که او را در گلنوود نگه داشته و به او گفته که اینجا هالیوود است. مکس چری هم شریکی دارد (با بازی تامی “تاینی” لیستر جونیور) که مدت‌ها قبل از اینکه وارد عمل شود به او اشاره می‌شود. ابعاد پردهٔ داستان آزادانه در مواقع لازم گسترش می‌یابد.

اگر نقاط قوت تارانتینو دیالوگ‌نویسی و روایت داستان باشد، استعداد ویژه او در انتخاب بازیگران است. پم گریر، الههٔ فیلم‌های دختران سرسخت دههٔ ۱۹۷۰، در اینجا لحن کاملاً مناسبی برای جکی براون پیدا کرده است؛ او خسته و مستأصل است. رابرت فورستر در نقش مأمور وثیقه، یکی از بهترین نقش‌های دوران حرفه‌ای خود را ایفا می‌کند؛ او نسبت به شغلش و قانون واقع‌بین است. او یک حرفه‌ای باورپذیر است، نه یک عروسک داستانی. ساموئل ال. جکسون در نقش اوردل، نسخه‌ای سخت‌تر و سردتر از قاتل خود در «پالپ فیکشن» را ارائه می‌دهد و بار دیگر از کلمهٔ “کاکاسیاه” مانند یک وسواس یا ذکر مانتراگونه استفاده می‌کند (که کمی تکراری می‌شود). دنیرو که همچنان در حالت خلسهٔ یک زندانی قدیمی است، شخصیت لوئیس را به‌طرزی جذاب و در عین حال احمقانه بازی می‌کند. بازی بریجیت فوندا آن‌قدر خوب است که تقریباً به چشم نمی‌آید؛ حالت بی‌حالی و تحقیر او با نیاز دائمی‌اش به نشئگی همزیستی دارد.

بسیاری از فیلم‌های جنایی طوری ساخته شده‌اند که انگار توسط طرفداران جدول کلمات متقاطع نوشته شده‌اند؛ کسانی که کلمات آسان را پر می‌کنند و برای حل بقیه، به خط ویژه زنگ می‌زنند. (و راه‌حل همیشه این است: شخصیت‌ها را رها کن و فیلم را با یک تعقیب و گریز و تیراندازی تمام کن.) اما تارانتینو سخت‌ترین سوالات را برای آخر کار می‌گذارد، حرکاتش را پنهان می‌کند، استراتژی‌هایش را به‌طرزی آشکار اما زیرکانه مخفی می‌کند و به شخصیت‌هایش دیالوگ‌هایی می‌دهد که زنده، واقعی و خودجوش هستند.

هر لحظه از «جکی براون» را باید مزه مزه کرد. کسانی که می‌گویند این فیلم طولانی است، به اختلال کم‌توجهی سینمایی دچار شده‌اند. من دلم می‌خواست این شخصیت‌ها ساعت‌ها و ساعت‌ها زندگی کنند، حرف بزنند، فریب بدهند و نقشه بکشند.

منتقد: راجر ابرت
مترجم: محسن قهرمانی

نام فیلم: جکی براون (Jackie Brown)
کارگردان: کوئنتین تارانتینو (Quentin Tarantino)
سال اکران: 1997
مدت زمان فیلم: 155 دقیقه
ژانر: اکشن، هیجانی

جکی براون ۴۴ ساله، خدمه (مهماندار) یکی از بدترین خطوط هوایی آمریکای شمالی، که هنگام قاچاق پول‌های مربوط به خرید و فروش اسلحه دستگیر شده است، باید بین همکاری با پلیس برای به دام انداختن رئیسش (فروشنده اسلحه‌) یا پنهان کردن اطلاعات و رفتن به زندان، یکی را انتخاب کند.

پوستر فیلم سینمایی جکی براون

محسن قهرمانی

طراح جلوه‌های بصری سینمایی

دیدگاه‌ خود را بنویسید

به بالا بروید