گفتگو با کارگردان فیلم A Scanner Darkly، درباره‌ی فرآیند تولید این اثر

این گفتگو توسط ماریسا ماترنا (Marisa Materna) در تیر ماه 1385 انجام و در بهمن ماه 1403 ترجمه شده است

ماریسا ماترنا با ریچارد لینکلیتر، کارگردان فیلم A Scanner Darkly، درباره‌ی فرآیند تولید این اثر گفتگو می‌کند. این فیلم با استفاده از فناوری روتوسکوپی میان‌یابی‌شده (Interpolated Rotoscoping) تصاویری زنده را به دنیایی رؤیایی و متحرک تبدیل می‌کند.

حقیقت یا تخیل؟ آیا ما تحت نظر هستیم؟ چه کسی کنترل را در دست دارد؟ آیا دوستانم واقعاً دوستانم هستند؟ آیا این فقط یک توهم است؟

این‌ها تنها برخی از مضامین فیلم A Scanner Darkly هستند، اثری اقتباسی از رمان فیلیپ کی. دیک که در تاریخ ۷ ژوئیه ۲۰۰۶ به روی پرده سینماها رفت. این فیلم که بازیگرانی چون کیانو ریوز، وینونا رایدر، رابرت داونی جونیور، وودی هارلسون و روری کوچرین در آن حضور دارند، از اعتیاد واقعی فیلیپ کی. دیک و تجربیاتش الهام گرفته است و سفری تاریک و تلخ را به دنیای پنج دوست روایت می‌کند که در دام ماده‌ی مخدری به نام «ماده D» یا «مرگ» گرفتار شده‌اند.

فیلم A Scanner Darkly بار دیگر ریچارد لینکلیتر را به سمت استفاده از تکنیک «روتوسکوپی میان‌یابی‌شده» سوق داده است؛ همان فناوری انیمیشنی که او در زندگی بیداری نیز به کار برد. تولید هر دقیقه از این فیلم ۵۰۰ ساعت زمان برده است.

فیلم A Scanner Darkly را ریچارد لینکلیتر نوشته و کارگردانی کرده است. او با این فیلم، از آثار جریان اصلی اخیرش مانند «مدرسه راک» و «خرس‌های بدخبر» فاصله گرفته و به پروژه‌ای سورئال‌تر بازگشته است. او در این فیلم از همان فناوری انیمیشنی استفاده کرده که در فیلم «زندگی بیداری» (۲۰۰۱) به کار گرفت؛ تکنیکی که توسط باب سبیستون، یکی از همشهریان و دوستان او در آستین، توسعه یافته است.

این فناوری تجربه‌ی بینندگان از فیلم را غنی‌تر کرده و به بخشی از روند روایت داستان تبدیل می‌شود. A Scanner Darkly سرشار از احساسات پارانویایی، تئوری‌های توطئه و یأس است که همگی با استفاده از انیمیشن روتوسکوپی‌شده شدت می‌یابند.

لینکلیتر می‌گوید:
«این فناوری تأثیر عمیقی بر من گذاشت وقتی که برای اولین بار کارکرد آن را دیدم. با خودم گفتم که برای چنین فیلمی بسیار مناسب خواهد بود. اما ساخت این فیلم واقعاً کار زیادی برد؛ فکر می‌کنم فقط برای یک دقیقه‌ی انیمیشن بیش از ۵۰۰ ساعت وقت صرف کردیم.»

همانند فیلم زندگی بیداری، این فناوری نه‌تنها تجربه‌ی تماشاگر را تقویت می‌کند، بلکه به بخشی از فرآیند روایت داستان تبدیل می‌شود. لینکلیتر که دانش‌آموخته‌ی فلسفه است، به نظر می‌رسد که از کاوش در جهان‌های سورئال و جایگزین لذت می‌برد. یک پویشگر تاریک با پرداخت به مفاهیمی همچون پارانویای شدید، توطئه و ناامیدی، و تلفیق آن‌ها با انیمیشن روتوسکوپی، این احساسات را به اوج خود می‌رساند.

لینکلیتر توضیح می‌دهد:
«فیلیپ کی. دیک همیشه این پرسش را مطرح می‌کند که “واقعیت چیست؟” و موقعیت‌هایی خلق می‌کند که به دنیای واقعی شبیه‌اند اما در حقیقت این‌گونه نیستند. پس این تکنیک، روشی بسیار کارآمد است.»

وینونا رایدر نیز می‌افزاید:
«برای من، این روش یک اثر احساسی واقعی ایجاد کرد.»

تهیه‌کننده‌ی فیلم، تامی پالوتا، اذعان می‌کند که آن‌ها از ابتدا این سبک را در ذهن داشتند:
«این نوع انیمیشن، احساس خاصی به بیننده منتقل می‌کند و باعث می‌شود او احساس ناآرامی کند. شخصیت‌های فیلم درگیر مصرف مواد مخدر و فروپاشی ذهنی هستند و این فناوری شما را به جهانی دیگر می‌برد.»

انیمیشن همچنین نقش کلیدی در ارائه‌ی فیلم به عنوان یک رمان گرافیکی داشته است. در فیلم «زندگی بیداری»، سبک‌ها و رنگ‌های کاملاً متفاوتی در صحنه‌های مختلف به کار رفته بودند تا مضامین فلسفی متنوع فیلم را منعکس کنند، اما در A Scanner Darkly، استفاده از یک پالت رنگی ثابت و ترکیب‌بندی بصری هماهنگ، باعث ایجاد تداوم بصری شبیه به یک رمان گرافیکی شده است.

این انتخاب برای فیلمی که هرچند در آینده‌ای نئوتکنولوژیک جریان دارد اما یک اثر علمی-تخیلی محسوب نمی‌شود و بیشتر بر شخصیت‌ها متمرکز است، کاملاً مناسب به نظر می‌رسد.

انیمیشن همچنین نقش کلیدی در ارائه‌ی فیلم به عنوان یک رمان گرافیکی ایفا کرده است. این فیلم با استفاده از یک پالت رنگی ثابت و ترکیب‌بندی بصری هماهنگ، به‌خوبی تداومی شبیه به یک رمان گرافیکی ایجاد می‌کند.

داستان درباره‌ی باب آرکتور (با بازی کیانو ریوز) است که زندگی دوگانه‌ای دارد؛ او هم یک معتاد سابق از حومه‌ی شهر است و هم به‌عنوان یک پلیس مخفی در اورنج کانتی با نام فرد (Fred) فعالیت می‌کند. وظیفه‌ی او این است که خودش و رفتارهای هم‌خانه‌های بیکار و معتادش، جیم بریس و ارنی لاکمن (که به ترتیب با بازی پرشور رابرت داونی جونیور و وودی هارلسون ایفای نقش شده‌اند) را تحت نظر بگیرد. روری کوچرین در نقش فِرِک، افراطی‌ترین معتاد گروه، ظاهر می‌شود و وینونا رایدر نقش دونا هاوتورن، دوست‌دختر آرکتور، را بازی می‌کند.

داستان در آینده‌ای نه‌چندان دور*، در سال ۲۰۱۳ (هرچند این تاریخ در مقایسه با زمان انتشار کتاب اصلی دیک در سال ۱۹۷۷ بسیار دور از دسترس به نظر می‌رسید) و در حومه‌ی اورنج کانتی رخ می‌دهد؛ دورانی که ایالات متحده جنگ با مواد مخدر را باخته و استفاده از «ماده‌ی D» در سراسر کشور گسترش یافته است.

* در مقایسه با تاریخ ساخت فیلم

این فیلم ترکیبی از درام شخصیت‌محور و اثری روان‌شناسانه است که آکنده از احساس پارانویایی، بی‌اعتمادی به دولت و نهادهای قدرت، و نظریه‌های توطئه‌ای است که به شکلی ترسناک بازتابی از مسائل اجتماعی و سیاسی امروز به نظر می‌رسند. کیانو ریوز این فیلم را نوعی اثر هشداردهنده توصیف کرده و گفته است:

«این فیلم نوعی تفسیر اجتماعی است که جنبه‌های هشداردهنده‌ای دارد.»

رایدر نیز با این دیدگاه موافق است و می‌گوید:
«از نظر من، وحشتناک است که این داستان چقدر از لحاظ سیاسی و اجتماعی مرتبط است. فکر می‌کنم دیک وقتی این داستان را نوشت، کاملاً درست پیش‌بینی کرده بود. به نظر من… الان دوران وحشتناکی برای این کشور و جهان است.»

در مقاله‌ای که در تاریخ ۲ ژوئیه ۲۰۰۶ در لس‌آنجلس تایمز درباره‌ی لینکلیتر منتشر شد، نویسنده‌ی گزارش به این موضوع اشاره کرد که لینکلیتر، کارگردان دو فیلم با مضامین سیاسی در همان سال، از جمله ملت فست‌فود (Fast Food Nation) که قرار بود در پاییز اکران شود، اغلب درباره‌ی پیوند میان زندگی، هنر و سیاست صحبت می‌کند؛ موضوعی که کاملاً با سبک فیلم‌سازی او همخوانی دارد.

ویلمر والدراما، که در ملت فست‌فود بازی کرده است، درباره‌ی لینکلیتر می‌گوید:
«او کارگردان این نسل است. او واقعاً خودش را از قوانین سنتی فیلم‌سازی فراتر می‌برد. پایان‌های فیلم‌هایش لزوماً پایان‌های خوشی نیستند.»

لباس استتار متغیر (تصویر سمت چپ) موزاییکی متحرک از تصاویر مختلف افراد است که هر چهار فریم تغییر می‌کند. در فیلم‌برداری زنده، بازیگران لباس‌های راحتی خاکستری ساده پوشیدند و سپس تیمی از تصویرگران این تصاویر چرخان را طراحی کردند.

یکی از عناصر کلیدی داستان، استفاده از لباس استتار متغیر است که فرد در محل کارش در اداره‌ی پلیس به تن می‌کند تا هویت خود را پنهان نگه دارد. این لباس که مانند یک موزاییک متحرک از چهره‌های مختلف طراحی شده، هر چهار فریم تغییر می‌کند. در کتاب، این لباس به‌عنوان “تاری مبهم” توصیف شده بود. در نهایت، در طول فیلم، تصویر بیش از ۱۰۰۰ نفر در لباس استتار متغیر ظاهر می‌شود، از جمله خود فیلیپ کی. دیک.

در جریان فیلم‌برداری، بازیگران لباس‌های خاکستری ساده‌ای به تن داشتند و تیمی از تصویرگران وظیفه‌ی طراحی تصاویر متحرک لباس را بر عهده گرفتند.  

تامی پالوتا، تهیه‌کننده‌ی فیلم، توضیح می‌دهد:
«ما به تصویرگران اجازه دادیم هر طور که می‌خواهند طراحی کنند، اما گاهی لازم بود کنترلشان کنیم تا چهره‌های بیش‌ازحد آشنا وارد فیلم نشوند، چون فکر می‌کردیم این موضوع ممکن است مخاطب را از داستان دور کند.»

با این حال، نتیجه‌ی نهایی بسیار تأثیرگذار بود و لباس استتار متغیر خود به یک شخصیت در فیلم تبدیل شد.

پالوتا توضیح می‌دهد که تولید این فیلم چالشی بزرگ بود، زیرا در واقع آن‌ها مجبور بودند دو فیلم مجزا بسازند: یکی به‌صورت فیلم‌برداری شده و دیگری به‌صورت روتوسکوپی‌شده. بااین‌حال، او معتقد است که عنصر انیمیشن برای این فیلم ضروری بود و احتمالاً بدون آن، پروژه اصلاً ساخته نمی‌شد.

او اضافه می‌کند:
«از یک جنبه، کار آسان‌تر هم بود، چون اگر مثلاً در فیلم‌برداری بوم صدا وارد کادر می‌شد، می‌توانستیم بعداً آن را حذف کنیم. همچنین هزینه‌ی کمتری برای طراحی صحنه صرف کردیم، چون می‌دانستیم می‌توانیم در مرحله‌ی انیمیشن، ظاهر فیلم را بهبود ببخشیم.»

بازیگران نیز مدام به این فکر بودند که اجرای آن‌ها بعداً با انیمیشن پوشانده خواهد شد. کیانو ریوز توضیح می‌دهد:
«چون نمی‌توانستم از چهره‌ام برای انتقال اطلاعات استفاده کنم، مجبور بودم حرکاتم را بزرگ‌تر و اغراق‌شده‌تر انجام دهم، مخصوصاً زمانی که لباس استتار متغیر را پوشیده بودم.»

روری کوچرین نیز می‌گوید که تلاش کرده بود حالات چهره‌ی خود را بیشتر به کار بگیرد و آزادی عملی داشت که در یک فیلم زنده شاید امکان‌پذیر نبود.

تصویرگران گاهی در محل فیلم‌برداری حاضر می‌شدند و درخواست می‌کردند برخی جزئیات در اجرا رعایت شود تا در مرحله‌ی ترکیب‌بندی تصاویر، کارشان راحت‌تر باشد.

طراحی این انیمیشن مستقیماً روی کامپیوتر انجام شد. تصویرگران می‌توانستند فریم‌به‌فریم کار کنند، درحالی‌که کامپیوتر تمامی ضربات قلم را به خاطر می‌سپرد. ابتدا خطوط بیرونی ترسیم می‌شدند، سپس رنگ‌آمیزی صورت می‌گرفت. همچنین می‌توانستند لایه‌های ثابت پس‌زمینه ایجاد کنند که حرکت نکنند و در صورت نیاز، لایه‌های مختلف را جدا کرده و ویرایش کنند.

پالوتا توضیح می‌دهد:
«ما بیشتر با تصویرگران کار کردیم تا با انیماتورهای حرفه‌ای، چون می‌خواستیم فیلم یک سبک بصری منحصر‌به‌فرد داشته باشد.»

طراحی انیمیشن این فیلم مستقیماً روی کامپیوتر انجام شد. هنرمندان فریم‌به‌فریم کار می‌کردند و کامپیوتر تمامی ضربات قلم را به خاطر می‌سپرد. ابتدا طرح‌های کلی ترسیم شده و سپس رنگ‌آمیزی انجام می‌شد.

دیگر آثار فیلیپ کی. دیک که به فیلم‌های سینمایی تبدیل شده‌اند شامل بلید رانر، گزارش اقلیت، یادآوری کامل و چک پرداختی هستند. با این حال، کیانو ریوز و ریچارد لینکلیتر معتقدند این فیلم وفادارترین اقتباس از آثار دیک است.

حتی دو دختر دیک نیز در فرآیند ساخت فیلم مشارکت زیادی داشتند و بارها از صحنه‌ی فیلم‌برداری بازدید کردند. لینکلیتر در مصاحبه‌ای گفت:
«دختران دیک هیچ‌گاه به این اندازه در پروژه‌های سینمایی اقتباس‌شده از آثار پدرشان درگیر نبوده‌اند. اما این بار، همکاری آن‌ها فوق‌العاده بود. آن‌ها می‌دانستند که این داستان برای دیک بسیار شخصی بوده و من هم می‌خواستم به کتاب وفادار بمانم و کل داستان را روایت کنم.»

ریوز که خود از طرفداران دیک است، اضافه می‌کند:
«این اولین اقتباس واقعی از آثار فیلیپ کی. دیک است و به‌عنوان یک طرفدار دیک، فکر می‌کنم این بهترین اقتباس باشد.»

وودی هارلسون و رابرت داونی جونیور از همان ابتدا فیلم‌نامه را عجیب توصیف کردند. هارلسون می‌گوید:
«این داستانی سوررئال است؛ داستان‌هایی در دل داستان‌هایی دیگر، واقعیت‌های عجیبی درون واقعیت‌های عجیب‌تر. شما هیچ‌گاه نمی‌دانید چه چیزی واقعی است و چه چیزی توهم.»

وینونا رایدر نیز که به‌طور غیرمستقیم دیک را می‌شناخت (زیرا پدرخوانده‌اش، تیموتی لیری، از دوستان دیک بود و پدرش نیز در همان محافل اجتماعی حضور داشت)، درباره‌ی فیلم‌نامه می‌گوید:
«فیلم‌نامه، که کاملاً حس و حال کتاب را حفظ کرده، تقریباً غیرقابل توصیف است.»

او در ادامه اضافه می‌کند:
«برای من، این فیلم در نهایت درباره‌ی هویت است؛ از دست دادن هویت، جستجو برای هویت.»

باوجود لحظات طنزآمیز و شخصیت‌های جالب، این فیلم به هیچ وجه مصرف مواد مخدر را تمجید نمی‌کند. به‌خصوص روری کوچرین صحنه‌های توهم‌آمیز خنده‌داری را در فیلم دارد، اما درنهایت، حقیقت پشت این شخصیت‌ها بسیار تلخ است. فیلم، همانند کتاب، عناصر طنز تلخ را حفظ کرده، اما تأکید اصلی بر واقعیت تراژیک زندگی این افراد است.

دختران دیک نیز برای این واقعیت آماده بودند. آن‌ها در جایی گفته‌اند:
«اگر مواد مخدر نبود، پدرمان امروز همچنان در حال نوشتن بود، نه اینکه در سال ۱۹۸۲ از دنیا برود.»

ادای احترام به درگذشتگان

در پایان فیلم، همانند کتاب، فهرست دوستان درگذشته‌ی دیک نمایش داده می‌شود تا به آن‌ها ادای احترام شود. پالوتا درباره‌ی این تصمیم می‌گوید:
«این فیلم نه یک اثر تبلیغاتی درباره‌ی مواد مخدر است، نه یک فیلم علمی-تخیلی اکشن که معمولاً اقتباس‌های آثار دیک به آن سمت می‌روند. ما امیدوار بودیم که با حفظ این عنصر از کتاب، بتوانیم مفهوم اصلی را به مخاطب منتقل کنیم و یادآوری کنیم که این فیلم درباره‌ی “انسان‌ها” است.»

لینکلیتر نیز اضافه می‌کند:
«احساس می‌کردم که مسئولیت بزرگی روی دوشم است؛ هم در برابر فیلیپ کی. دیک، هم خانواده‌اش، و هم میلیون‌ها طرفدار که نه‌تنها با او، بلکه با این اثر خاص ارتباط عمیقی دارند. اما خوشحالم، چون فکر نمی‌کنم درنهایت مخاطبان ناامید شوند.»

مترجم: محسن قهرمانی

نام فیلم: یک پویشگر تاریک (A Scanner Darkly)

کارگردان: ریچارد لینکلیتر (Richard Linklater)

سال اکران: 2006

بودجه: 8.7 میلیون دلار آمریکا

باب آرکتور، مأمور مخفی، در مأموریتی برای تحقیق درباره‌ی گروه‌های درگیر در تجارت مواد مخدر است. اما در این مسیر، خود به یک معتاد تبدیل می‌شود و در تلاش است تا هویت مخفی‌اش را حفظ کند.

محسن قهرمانی

طراح جلوه‌های بصری سینمایی

دیدگاه‌ خود را بنویسید

به بالا بروید