نقد فیلم هتل بزرگ بوداپست – حمیدرضا نیتی

این نقد توسط حمیدرضا نیتی نوشته شده است

  • نقد فیلم هتل بزرگ بوداپست – حمیدرضا نیتی
[fancy_heading h1=”0″ style=”line”][/fancy_heading]

هم آغوشی کمدی و تراژدی

هتل بزرگ بوداپست روایت سه قصه‌ی تودرتوست، با سه راوی متفاوت؛ کارگردان، یک نویسنده، و یک پادوی هتل.

قصه سوم یعنی قصه اصلی فیلم، در هتل بزرگِ بوداپست اتفاق می‌افتد، هتلی که شکوه خیره کننده و بی نظیر سابق را از دست داده است. اما قصه‌گو که پادویِ قبلی و صاحبِ فعلی هتل است می‌کوشد شکوهِ از دست رفته‌ی هتل را به شکوهِ یک انسان از دست رفته، پیوند بزند. پس قصه سوم نه قصه هتل که قصه شکوه یک انسان است؛ موسیو گوستاو. انسانی که مدتهاست از وی و شکوهی که او آخرین نماینده‌ی آن بود دیگر نشانی نیست. ولی موسیو گوستاو خود در جهانی زندگی می‌کرد که پیش‌تر شکوه خود را از دست داده‌بود، او این‌را خوب می‎دانست اما از اعتراف به آن اِبا داشت. به تصویر کشیدن قصه چنین انسانی لاجرم داستانی کمدی خواهد آفرید، هم کمدی شخصیت و هم کمدی موقعیت، که آن‌چنان پشتگرم واقعیت عریان و قدرت بیکرانِ آن است که حتی می‌تواند به محبوبترین فیلم تارخ سینما -میان مخاطبین عام- طعنه‌ای سنگین و تمسخرآمیز بزند؛ داستان آنجا که صحنه‌های فرار از زندان را روایت می‌کند، بی‌واهمه به شوخی بچه‌گانه، وهم‌آلود رهایی از شائوشنگ با واقعیت می‌خندد، همان واقعیتی که هتل بزرگ بوداپست روای داستانی از داستا‌ن‌های آن‌ است. واقعیتی که در آن بجای دست آخر گلوله نصیب قهرمان داستان -موسیو گوستاو- می‌شود و آه و حسرت نصیب قصه‌گو، و از آن همه شکوه انسانی تنها نقشی باقی می‌ماند بر دیوار هتلی سوت و کور که استعاره از جهان سرد و خلوت ماست.

قصه دوم در اتاق نویسنده -که همان اشتفان تسوایگ*، نویسنده اطریشی است-  اتفاق می‌افتد، قصه‌ای با دو شخصیت ظاهراً مجزا و متمایز؛ پیرمرد نویسنده و پسربچه‌ی بازیگوش. پیرمرد رو به مخاطب از واقعی بودن قصه ها می‌گوید و اینکه، برخلاف گمانِ عامه، تخیل آن بستری نیست که در آن نطفه‌ی قصه‌ها بسته می‌شود، چراکه واقعیت‌ها به حد کافی و حتی بیش ازآن خیالی‌اند و به تنهایی، بی‌منت تخیل، پیاپی آبستن قصه‌های ناب می‌شوند و می‌زایند و می‌زایند. اما اگر درست این است، قصه‌ها هم درست مثل واقعیت با قهرمانان خود رفتار خواهند کرد و همین برای شلیک کودک – با تفنگ کاغذی- به سوی پیرمرد کافی است، اگر که یک بخش از «واقعی» جنگی جهانی باشد که شصت میلیون جنازه روی دست تاریخ بگذارد و مردی که از جنگ می‌گریزد اما در جهانی به این بزرگی جایی برای قرار نمی‌یابد. راستی کدام تخیل قهاری است که چنین داستانی بسازد؟ با این وصف، در داستان ما آن پسربچه‌ی بازیگوش دست همان پیرمرد نویسنده است و آن تفنگ کاغذی هم هرگز کاغذی نیست و می‌تواند مغز نویسنده-اشتفان تسوایک- را متلاشی کند، چنانکه در واقعیت کرد.

و قصه‌ی اول، داستانِ دنیای بی‌داستان است؛ گورستان، جایی که فیلم آنجا آغاز و همانجا تمام می‌شود. داستانی بی هیچ درآمد و اوج و فرودی، و بی هیچ قهرمان و ضدقهرمانی. که حتی تنها شخصیت داستان یعنی همان زن جوان کتاب بدست، در آن ناشناس باقی می‌ماند. فرم قصه‌ی اول یعنی قصه‌ی کارگردان همین است؛ بی‌داستانی و بی‌هویتی. محتوا اما، پنهان در دل قصه‌هایی است که در دل قصه اول‌اند. و هنگامی که آن محتوا، در پایان قصه‌ی سوم آشکار می‌شود، کار کارگردان در انتخاب چنین فرمی به کارستان تبدیل می شود. فرم  و محتوای قصه‌ی کارگردان کاملاً هم‌آهنگ‌اند. انگار بهتر از این نمی‌شد قصه‌ای پرداخت. در گورستان که بی‌داستانی بیداد می‌کند، قهرمان‌ها و ضدِ‌قهرمان‌ها همه مرده‌اند و آنچه زنده است، تنها، یادی است. این خصلت گورستان است، کنایه‌ی سهمگین کارگردان، از جهانی که در آن زندگی می‌کنیم.

سه قصه فیلم‌ هتل بزرگ بوداپست تمام شد و من بهت زده شاهد آن بودم که کمدی نرم نرمک به آغوش تراژدی غلتید و شاهکار شکل گرفت، چه من آن هم‌آغوشی را مشروع بدانم چه نامشروع.

* پی نوشت: اشتفان تسوایگ رمان‌نویس، نمایشنامه‌نویس، روزنامه‌نویس و زندگینامه‌نویس اتریشی بود. وی با برآمدن نازی ها  در آلمان و انضمام اتریش به آلمان، در سال ۱۹۳۴ ناچار به ترک اتریش شد و به لندن گریخت. پس از آغاز جنگ جهانی دوم، اشتفان تسوایگ تبعیت بریتانیا را پذیرفت ولی در لندن طاقت نیاورد و از طریق آمریکا، آرژانتین و پاراگوئه، سرانجام در سال ۱۹۴۰ به برزیل رفت.  تسوایک در فوریه ۱۹۴۳ ، در برزیل به زندگی خود پایان داد و بهمراه همسرش خودکشی کرد.

  • درباره فیلم
نام فیلم: هتل بزرگ بوداپست (The Grand Budapest Hotel)
کارگردان: وِس اَندِرسون (Wes Anderson)
سال تولید: ۲۰۱۴

در دهه ۱۹۳۰ میلادی، هتل بزرگ بوداپست یک پیست اسکی تفریحی معروف اروپایی است که با مدیریت گستاو (رالف فینِس) اداره می شود. زیرو، یک خدمتکار لابی در هتل، به دوست و شخص مورد حمایت گستاو تبدیل می شود. گستاو مفتخر به این است که برای مشتریان هتل خدمات درجه یک ارائه می دهد، که شامل برآورده کردن نیازهای جنسی زنان مسن و پیر که در هتل اقامت می کنند می باشد. وقتی یکی از معشوقه های گستاو به طور مرموزی فوت می کند، گستاو متوجه می شود که وارث یک تابلوی نقاشی بسیار گران قیمت و همچنین مظنون به قتل او است.

نقد فیلم تنگه ابوقریب – سید بهنام حسینی
نقد فیلم خجالت نکش – سید بهنام حسینی
نقد فیلم به وقت شام – سید بهنام حسینی
نقد فیلم امیر – سید بهنام حسینی
نقد فیلم لاتاری – سید بهنام حسینی
نقد فیلم چهارراه استانبول – سید بهنام حسینی
نقد فیلم عرق سرد – سید بهنام حسینی
نقد فیلم بمب، یک عاشقانه – سید بهنام حسینی
نقد فیلم فروشنده – حمیدرضا نیتی
مرور فیلم فروشنده – وندی آید
نقد و بررسی فیلم پرسونا – مرتضی باقری
نقد فیلم دانکرک – حمیدرضا نیتی
نقد فیلم دانکرک – عدنان فلاحی
مرور فیلم بلیدرانر ۲۰۴۹ – برایان تالِریکو
نقد و بررسی فیلم پالپ فیکشن – مرتضی باقری
نقد و بررسی فیلم سرگیجه – راجر اِبرت
نقد و بررسی فیلم باگزی – راجر اِبرت

2 دیدگاه دربارهٔ «نقد فیلم هتل بزرگ بوداپست – حمیدرضا نیتی»

دیدگاه‌ خود را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

اسکرول به بالا