این نقد توسط حمیدرضا نیتی نوشته شده است
- نقد فیلم فروشنده – حمیدرضا نیتی
من و فروشنده
موافقم که فروشنده به دنیای درون شخصیتهایش سرک نمیکشد، به مرزهای حریم خصوصی آنها نزدیک هم نمیشود. کاری به فروپاشی روانی یا فرایند گاو شدن شخصیتهای اصلی داستان ندارد، بدتر، خشونت و تجاوز را هم با یک نیم نگاه عادی و تا حدودی خنثی مینگرد؛ اما این را نتیجه رویکرد رفتارگراییِ هالیوودی فرهادی نمیدانم. فروشنده نه تنها قصد ندارد چنین کارهایی بکند، بلکه اگر بخواهد هم نمیتواند.
احتمالاً فروشنده، برخلاف من، هم فکر میکند کار راستین هنر انتقادِ اجتماعی است و هم جامعه را یک کالبد میداند که با هنر قرار است ورای مرزهای حریم خصوصی آن کالبد رفت و ناگفتنیها را نشان داد. تنها با فرض چنین کالبد واحدی است که میتوان مشدی حسنِ غلامحسین ساعدی را با ویلیِ آرتور میلر در یک لباس کرد؛ با این رویکرد شبه مارکسیستی به هنر، اصالت با لباس واحد است و نه با نهاد متفاوت. پس هنرمند اگر بتواند نقش و نگار یا درز و شکاف این لباس را بهخوبی نشان دهد، هنر کرده و اگر تاروپود آن را هم نمایان کند رسالتش را تکمیل.
فروشنده با عصبانیت و داد و فریاد، تئاتر وحشتناک بزرگی به نام ایران را نشان میدهد که پشت صحنهی آن به نحو دردناکی وحشتناک تر از روی صحنه است. تئاتری که روی صحنه همان داستان پشت صحنه است و نقشهای روی صحنه در پشت صحنه زندگی میشوند. تنها چیزی که عوض میشود لباس است و چهره؛ و از همین رو شخصیتهای داستان فروشنده نقشهایی بیش نیستند.
با این اوصاف نیازی نیست دوربین به خلوت رعنای فروشنده برود تا ازهم پاشیدگی روانی او پس از تجاوز را به ما نشان بدهد، دوربین قرار است به خلوت نقش او، زن ایرانی، سرک بکشد و هر زن ایرانی، به معنای واقعی کلمه رعناست؛ زن زیبا اما ابله و سست و ضعیف (لغتنامه دهخدا)؛ مثل صنم، مثل آن همسر پیرمرد متجاوز، حتی مثل الی که غرق شد. راستی مگر زن ایرانی در برابر تعرض واکنشی غیر از واکنش رعنا وار از خود نشان میدهد؛ و چه انتخاب درستی است ترانه علیدوستی برای نشان دادن یک چنین ازهم پاشیدگی تاریخی و اجتماعی رعنا (زن ایرانی).
همینطور نیازی نیست که دوربین فرایند گاو شدن عمادِ فروشنده را نشان دهد. بلکه باید بتواند فرایند گاو شدن هر عمادی را نمایش دهد. مردی که به نادرستی ستون و تکیهگاه خانواده (عماد) نامیده شده، اما نه ستون است و نه تکیهگاه. در فروشنده همه مردها فروشندهاند؛ بنابراین روند گاو شدن عماد را باید در همهی مردهای فروشنده دید. کارگردان عماد را تکهتکه میکند و در چند کاراکتر به من نشانش میدهد. من تکهای از عماد را در آن شاگرد دبیرستانی که موبایلش چک شد، دیدم، تکهای از او را در جوان نامزد کرده صاحب وانت، تکهای در خودش، کمی در کارگردان تئاتر و بالاخره بخشی در همان پیرمرد متجاوز. آیا از این بهتر میشد به زیرپوست عماد (مرد ایرانی) رفت؟ آیا از این زیباتر میشد فرایند طولانی اما حتمی گاو شدن (مسخ شدن) را نشان داد؟ مسخ شدگی همگانی که به تدریج طعمه خود را قربانی میکند.
تکرار میکنم که فروشنده اگر هم بخواهد نمیتواند به حریم خصوصی شخصیتهایش نزدیک شود، زیرا به طریق اولی، درجایی که مردمان مسخ شدهاند، سخن از حریم خصوصی گزافه گویی است. در چنین جایی «خود» ی که توقع داریم هنر وارد مرزهایش شده، آن را به ما نشان دهد با صاحبانش سخت بیگانه شده است. ازخودبیگانه وقتی از خود و درونش سخن میگوید، حرفهایش شبیه قصههای رقتباری است که عجوزهای نازا درباره نوزاد گم کردهاش میبافد. شبیه مشد حسن، شبیه ویلی. یک لالمانی کمیک که نسخهی همگانی آن، تنه به تنه تراژدی میزند. این همان پشت صحنهای است که به نحو دردناکی از روی صحنه وحشتناک تر است.
مخلص، فروشنده میکوشد نشان دهد در جایی مثل ایران مسخ شدگی همگانی رخ داده و مردها و زنها چنان از خودهای متنوعشان بیگانه و دور شده و نقشهای واحد گرفتهاند که هنرمند وقتی به آنها نزدیک میشود، بیش از آن نقشها را نمیتواند نشان دهد. من فکر میکنم فروشنده در این کار موفق بوده. او عماد و رعنای ایرانی را به خوبی به من نشان داد، همان لباسی که بر تن هر زن و مرد ایرانی دوخته میشود. نیازی نیست که بگویم تاروپود آن را هم نشان داد، یعنی همان چهارچوبهای خرد کننده و بی احساس سرمایهداری. و نکته خوب ترینِ فیلم آنکه، همهی بازیگران تئاتر فروشنده، ما به ازای بیرونی دارند؛ ویلی، لیندا، هاوارد و فاحشه. همهی مابهازاها را میبینیم به جز فاحشه تئاتر. مابهازای بیرونی او نامش آهو است اما تا آخر فیلم او را نمیبینم. جالب است که تنها کسی که من در فروشنده به دنیای درونش نزدیکتر شدم همو است که ندیدمش؛ آهو! همان فاحشه. فروشنده با این نشان ندادن، نشانمان میدهد که تنها باخودآشناترین افراد جامعه ما فاحشهها هستند. همانها که لباسی متفاوت بر تن دارند. رعنا نیستند و آهو هستند. آنها هم فروشندهاند، با این تفاوت که ایشان جسمشان را میفروشند و ما خودمان را.
- درباره فیلم