نقد و بررسی فیلم پرسونا – مرتضی باقری

این نقد و بررسی توسط مرتضی باقری در اردیبهشت ماه ۱۳۸۸ نوشته شده است

  • نقد و بررسی فیلم پرسونا - مرتضی باقری
[fancy_heading h1=”0″ style=”line”][/fancy_heading]

پرسونا فیلمی از اینگمار برگمان، کارگردان  فقید سوئدی است که تحسین و نقد بسیاری بر این فیلم ارائه شده. در این نوشتار برآنم که از زاویه ای نو به این فیلم نگاه کنم.

واژه پرسونا (persona) به معنی عام شخصیت است و در روانشناسی به معنی نقاب است، که معمولا در مقابل چهره استفاده می شود. چهره و نقاب ترکیبی است که از آن برای بیان ویژگی های ایدئولوژی (پراکسیس و آگاهی کاذب) استفاده می شود. برگمان با استفاده از این عنوان برای فیلم اش سعی در همراه کردن مخاطب دارد.

پرسونا کنکاشی در باب ایدئولوژی است که مقوله ای دیر پاست و قرن ها در جوامع انسانی حکومت کرده است. اندیشمندان در دوره های مختلف سعی در شناخت آن داشتند، ولی حساسیت نسبت به ایدئولوژی در قرن اخیر به اوج خود رسید و اندیشمندان بسیاری به نقد ایدئولوژی پرداختند و به دنبال راهی برای کنار زدن ایدئولوژی یا به بیان دیگر در جستجوی امر واقعی بودند. از همین روست که آلن بدیو قرن بیستم را « قرن اشتیاق به امر واقعی » می نامد. این رویکرد زمانی سرعت گرفت که نظام فاشیستی آلمان به عنوان بتواره ایدئولوژی در جنگ عالم گیر دوم شکست خورد. همین طور بعد از فروپاشی کمونیسم شوروی و بر چیده شدن مارکسیسم در کشورهای اروپای شرقی بعضی را بر آن داشت که «پایان عصر ایدئولوژی» و به تبع آن آغاز «عصر پساایدئولوژیک» را اعلام کنند، اما عده ای دیگر (مانند برگمان) معتقدند که هنوز عصر ایدئولوژی تمام نشده است.

همانطور که پیشتر گفتیم، عنوان فیلم استعاره ای از ایدئولوژی به مثابه آگاهی کاذب است. ایدئولوژی به عنوان آگاهی کاذب اول بار توسط مارکس مطرح شد. او آگاهی کاذب را به عنوان سوژه ای تعریف کرد که انسان در واکنش به کنشی واقعی (پراکسیس) می سازد و در اصل واقعیتی تحریف شده را جایگزین امر واقعی می کند. ژان بودریار این فرآیند را فرآوری (production) می نامد و توضیح می دهد که معنی این واژه در عمل واداشتن به تجسم و تظاهر یا همان تحریف است.

در این فیلم برگمان از کارکرد ایدئولوژیک سینما استفاده می کند، ایدئولوژی الگویی مبتنی بر بازنمایی است و سینما نیز از این ویژگی برخوردار است. پرسونای بازیگر که روی پرده سینما تماشا می کنیم فرآوری است و محبوبیت بازیگران نزد تماشاگر ناشی از همین آگاهی کاذب است. با این نگرش خود بازیگر تبدیل به واقعیت یا همان امر واقعی خواهد شد. برگمان با نشان دادن تصاویری از فیلم های دیگر (به صورت فیلم در فیلم) بر کارکرد ایدئولوژیک سینما تاکید می کند و از طرفی با انتخاب نقش اول فیلم به عنوان بازیگر و واکاوی او سعی در شناخت و معرفی کارکرد ایدئولوژی دارد و به تبع آن در جستجوی امرواقعی است.

دیگر ویژگی که در این فیلم به آن اشاره شده عامل مشروعیت بخشی است. ایدئولوژی بعد از استقرار جهت تداوم و حفظ تسلط از عامل مشروعیت بخشی کمک می گیرد. مهمترین ابزار این عامل زبان و کارکردهای آن است، زبان و گفتار و خاصه خطابه همواره در جهت تداوم ایدئولوژی در نظام های مختلف مورد استفاده قرار گرفته است. خطابه های هیتلر را می توان در این مقوله مثال آورد، که مشروعیت فاشیسم را درمیان قوم ژرمن تضمین می کرد.

برگمان با پیش فرض حذف ایدئولوژی آغاز می کند، پرسونای بازیگر از او گرفته می شود و عامل مشروعیت بخشی (گفتار) حذف می شود، اما آنچه باقی مانده امرواقعی نیست. آنچه که حضور دارد پرسونای اوست نه خود او. برگمان نتیجه می گیرد که این فرآیند جوابگو نیست چون خود فرآیندی ایدئولوژیک است. این را با ترک خوردن صفحه فیلم و سوختن آن متوجه می شویم.

راه دومی نیز ارائه می شود، که در آن یک پرده از حجاب واقعیت برداشته می شود. نامه درگشاده ای که بازیگر برای همسرش نوشته گوشه ای از واقعیت را آشکار می کند. از اینجا قسمت دوم فیلم شروع می شود که بر خلاف قسمت اول که داستان مشخصی دارد، بیشتر شبیه به نوعی هذیان و پریشان گویی است. برگمان از این شیوه برای دور شدن از کارکرد ایدئولوژیک سینما استفاده می کند تا به واقعیت نزدیک شود. او این فرآیند خشونت بار را به شکلی کاملا عریان نشان می دهد، چرا که فرآیند جدا کردن امر واقعی از ایدئولوژی فرآیندی خشونت بار است.

این تلاش نیز سودی در بر ندارد، به جوابی می رسد که نمی توان آن را قطعا امر واقعی نامید و گویی هنوز با واقعیت فاصله دارد. تنها جواب قطعی که وجود دارد رسیدن به حساسیتی است که به نوبه خود نوعی فاصله گرفتن از ایدئولوژی است. آلن بدیو می گوید که تلاش برای جداسازی امر واقعی و فرآوری آن هیچ نتیجه ای به جز «حساسیت و وسواس معطوف به نمود» ندارد.

در آخر کلمه ای از زبان بازیگر می شنویم که حرف پایانی فیلم است. بازیگر در این صحنه می گوید :«هیچ». برای توضیح این صحنه نقل قولی از اسلاوی ژیژک می آورم که به نظر کافی و وافی است: «هر جزء ایجابی واقعیت به شکل پیشین مشکوک است، زیرا همان طور که از لاکان می دانیم شئ واقعی در نهایت نام دیگری برای تهی است». واقعيت به دست آمده از كشف حجاب واقعيت پيشين خود مورد شك است، زيرا خود نيز مي تواند آگاهي كاذب باشد و با پرده برداري متوالي به واقعيتي مي رسيم كه وجود ندارد. تهی همان هیج است که از زبان بازیگر می شنویم. رسيدن به امر واقعي توهمي بيش نيست و بنابراین باید به همین وسواس خشنود بود.

بازیگر مقابل دوربین بر می گردد، ایدئولوژی به زندگی خود ادامه می دهد.

  • درباره فیلم
نام فیلم: پرسونا (Persona)
کارگردان: اینگمار برگمن (Ingmar Bergman)
سال تولید: ۱۹۶۶

الیزابت ووگلِر بازیگر مشهور هنگام یکی از اجراهای خود دچار لحظه ای خلاء شده و از روز بعد به سکوت مطلق فرو می رود. پزشک وی توصیه می کند که مدتی کار را برای بهبود یافتن رها کرده و او نیز به یک خانه ساحلی در دریای بالتیک با پرستارش آنا می رود. در طول چند هفته ی بعدی، از آنجایی که آنا در تلاش برای رسیدگی به بیمار سکوت کرده خود می باشد، این دو زن خود را در تجربه ی عجیب و غریبی از همگرایی عاطفی می یابند.

نقد فیلم تنگه ابوقریب – سید بهنام حسینی
نقد فیلم خجالت نکش – سید بهنام حسینی
نقد فیلم به وقت شام – سید بهنام حسینی
نقد فیلم امیر – سید بهنام حسینی
نقد فیلم لاتاری – سید بهنام حسینی
نقد فیلم چهارراه استانبول – سید بهنام حسینی
نقد فیلم عرق سرد – سید بهنام حسینی
نقد فیلم بمب، یک عاشقانه – سید بهنام حسینی
نقد فیلم فروشنده – حمیدرضا نیتی
مرور فیلم فروشنده – وندی آید
نقد فیلم هتل بزرگ بوداپست – حمیدرضا نیتی
نقد فیلم دانکرک – حمیدرضا نیتی
نقد فیلم دانکرک – عدنان فلاحی
مرور فیلم بلیدرانر ۲۰۴۹ – برایان تالِریکو
نقد و بررسی فیلم پالپ فیکشن – مرتضی باقری
نقد و بررسی فیلم سرگیجه – راجر اِبرت
نقد و بررسی فیلم باگزی – راجر اِبرت

دیدگاه‌ خود را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

اسکرول به بالا